دریانیوز: کار کردن در بیمارستان و ارتباط داشتن با بیماران روزهای خوش و ناخوشی با خود دارد. فرقی ندارد که در کدام بخش از بیمارستان فعالیت میکنی. بخورد با افراد مختلف، خاطرات متفاوتی برایتان رقم میزند که گاهی تلخ و گاهی شیرین است که هر وقت به آن فکر میکنی شاد یا ناراحت میشوی. در این بین دو خاطره شیرینی که هر وقت به آن فکر میکنم شاد میشوم را برایتان بازگو میکنم.
خاطره اول: یک روز شلوغ کاری بود که کلی بیمار برای پذیرش داشتم. یکی از اونها یه آقای مسنی بود که نوبت سونوگرافی میخواست. هرچه توضیح میدادم که برای هفته دیگه نوبت دارم، اصلا زیر بار نمیرفت واصرار داشت همین امروز نوبت بده. درهمین موقع دکتر عضدی (دکتر سونوگرافی ) از درب وارد شد و دید که این آقا داره سر و صدا میکنه، بهش گفت بیا پدرجان. بردش توی اتاق سونوگرافی و دفترچهاش رو نگاه کرده بود. نوشته بود سونو شکم و لگن باید براش انجام داد. بعد از اینکه دکتر سونو رو انجام داد بلند شده میگه دستت درد نکنه، آقای دکتر مریضم رو کی بیارم خدمتت برای سونو؟ دکتر عصبانی شد گفت مگه تو سونو نداشتی؟ آقا گفت اومدم برای یه نفری نوبت بگیرم شما گفتید بخواب منم خوابیدم اینجا دیگه. دکتر با صدای بلند منو صدا کرد سالاری این دیگه کی بود وقت ماروگرفت آقا برو بیرون لطفا.
خاطره دوم: یه روز یه آقایی اومد نوبت عکس کمر بگیره بهش گفتم برو امشب یه شیشه روغن کرچک بخور تا فردا صبح ناشتا بیا و چیزی نخوری. فردا اومد عکسش رو گرفتیم دیدیم روده ها پر هست و اصلا آمادگی نداره، ازش پرسیدم واقعا روغن رو خوردید؟ جواب داد نه شما گفتید روغن بمالم به کمرم منم مالیدم به کمرم اومدم. با تعجب نگاهش کردم گفتم آقا برگه آمادگی دادم دستت چرا نخوندی؟ گفت من سواد ندارم با این همه توضیح
که بهش داده بودم حاشا میکرد ومنو متهم کرد که شما گفتید. حالا من هم خندهام گرفته بود هم عصبانی بودم که به دروغ میگفت خودت گفتی. کلی هم بی احترامی کرد و رفت.
نویسنده: سمیه سالاری پرسنل- واحد سونوگرافی بیمارستان خلیجفارس
ثبت دیدگاه